به دردخویش می پیچم کس درمان نمی سازد
دلم ابری ترازباران،ولی باران نمی سازد
درودیوار می نالندبه حال زارو تنهاییم
ببین خودخواهی دل را،مراشادان نمی سازد
فروبستم لب هاراکه غم پنهان شود
لیکن میان این نگفتن هاغم آسان نمی سازد
درایام جدایی هایاران سفرکردند
فراق ودوری یاران دگرهجران نمی سازد
عزیزدل تومهمان کن دل غم دیده ی مارا
که دل جزچشم مست تو،زکس مهمان نمی سازد
نظرات شما عزیزان: