چشم هایت دیگر مثل گذشته نیست...
بغضی گلویم را می فشارد ...
غمی سنگین بر روی قلبم...
دیگر قلبم زیر این غم نمی تواند امید زندگی بدهد...
با لب های تشنه.تشنه ی قطره ای از نگاهت...
با دستانی پر از تمنا...نگاهی پر از حسرت...
حسرت گذشته ای پر از شکوفه های بهاری...
گذشته ای پر از باران...گذشته ای پر از خدا...
و حال تویی با من,بدون من...
چشم هایت دیگر مثل گذشته نیست...
نظرات شما عزیزان: