ديدی آن را که تو خواندی به جهان يارترين
سينه را ساختی از عشقش سرشارترين
آنکه می گفت منم بهر تو غمخوارترين
چه دلآزارترين شد چه دلآزارترين
نه همين سردی و بيگانگی از حد گذراند
نه همين در غمت اينگونه نشاند
با تو چون دشمن دارد سر جنگ
دل ديوانه تنها دل تنگ
ناله از درد مکن
آتشی را که در آن زيسته ای سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخ رو با ش ازين عشق و سرافراز بمان
نظرات شما عزیزان: