.
 

 
 

 
 
 

 
.
 
 

به وبلاگ بهترین ها خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» شهريور 1390
» تير 1390
» خرداد 1390
» ارديبهشت 1390
» فروردين 1390
» اسفند 1389
» بهمن 1389
» دی 1389
» آذر 1389

» چت روم
» ترک یک گناه...خود ارضایی
» ****lip2lip****
» ****lip2lip****
» Just Download
» انبار عکس
» وبلاگ طرفداران جاستین بیبر
» طرفداران جاستین بیبر
» آموزش آهنگ سازی-میکس و مستر
» طلوع ترانه
» بهترین محصولات
» به یاری اهورا مزدا
» Live Music and Entertainment
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین ها و آدرس afshinzehtab.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 101
بازدید ماه : 367
بازدید کل : 81164
تعداد مطالب : 1344
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



این صفحه را به اشتراک بگذارید

RSS
 
وداع
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:40

و در آن شب که وسیع ِ دل ِ من می گیرد

تو مرا می خوانی

دل شوریده ی من

به غزلخوانی تو می میرد

و در آن شب که غزلت رنگ وداع بر تن داشت

گفتمت طاقت دوری هرگز !

جان ِ من همره ِ تو بار سفر می بندد.

تو به من می خندی .........

خنده ای تلخ و حزین

یادم امد که در آن شب باران

زیر گوشم می گفت

بوسه ای ، عطر و گلی بدرقه ی راهش کن

ای دریغا باران.........

این وداع مرگ من است

رفتنش هیچ ندارد سویی

دیگر اینجا ندارد نوری

من دگر هیچ ندارم شعری

او به من شعر عطا کرد و خودش لالم کرد

من دگر شاعرِ مردابم و مرگ

شاعر مرده ی این بیت منم

غزلم خشکیده

طبع شعرم مرده

پیکرم افسرده

من فقط زنده به امید هستم ......
 

 
.:: ::.
 
رنگ خدا
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:40

نیست بهتر رنگی از رنگ خدا

پس چرا دلهای ما گشته سیاه

از چه دل این رنگ شیطانی گرفت

رنگ آنی را که می دانی گرفت

رنگ ظلمت رنگ غیبت رنگ زشت

آن گناهانی که بر دلها نوشت

پاک بود این مزرعه آباد بود

گشته فاسد زانچه که ابلیس کشت

صد فریب از سوی اهریمن شده

دانه ای از او چو یک خرمن شده

 
.:: ::.
 
آرزوهای خیالی
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:36

دوست دارم سنگ باشم


بی صدا و بی ترانه


تا بگویم راز خود را


در سکوتی عاشقانه


دوست دارم موج باشم


در دل دریا خروشان


سر به روی ساحل غم


در پی دیدار باران


دوست دارم ابر باشم


در دل شبها ببارم


بر کویر قلب دنیا


بوته ی عشقی بکارم


دوست دارم باد باشم


در هیاهوی رسیدن


قاصد شهری خیالی


سوی فردا پر کشیدن


دوست دارم عشق باشم


هر کجا خواهم بتازم


روی دلهای پر از غم


قصری از رویا بسازم


اینک اما من نه عشقم


من نه باد و موج و آبم


آرزوهای خیالی


از دیار سرد خوابم


 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:33

ای خدا کاری کن تا تموم عاشقای دنیا به عشقشون برسند

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:33

کاش در این قفس بسته تنگ


گل آزادی من می خندید


آن کبوتر که لب بام نشست


کاش احساس مرا می فهمید


به هواخواهی گیسوی نسیم


کاش یک لحظه نمی آسودم


کاش در آن افق نیلی رنگ


شور یک فوج کبوتر بودم


مرغ در دام گرفتارم آه


به دل سوخته ام چنگ مزن


پروبالم شده خونبار و کبود


اینهمه جور مکن سنگ مزن


بازکن بازکن آن پنجره را


سوی آن وسعت خالی زملال


زندگی تلخترین خواب من است


خسته ام خسته ازین خواب و خیال


کوله بار من دلخسته کجاست


دلم آرام ندارد نفسی


آه می خواهم ازاینجا بروم


باز از دور مرا خواند کسی


بندیان خانه سیمرغ کجاست


سوی آن با من پرواز کنید


آه باید بروم تا اشراق بال احساس مرا باز کنید.

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:31

وقتی کسی رو دوست داري. حاضری جون فداش کنی حاضری دنيا رو بدی فقط يک بار نگاهش کنی.


به خاطرش داد بزنی.به خاطرش دروغ بگی.............رو همه چيز خط بکشی حتی رو برگ زندگی.

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنيا بد باشه........فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه.

قيد تموم دنيا رو به خاطر اون ميزنی..........خيلی چيزا رو می شکنی تا دل اون رو نشکنی.

حاضری که بگزری از دوستای امروز و قديم.........اما صداشو بشنوی شب از ميون دو تا سيم.

حاضری قلب تو باشه پيش اون گرو..........فقط خدا نکرده اون يک وقت بهت نگه برو.

حاضری هر چی دوست نداشت به خاطرش رها کنی..........حسابتو حسابی از مردم شهر جدا کنی.

حاضری هر جا که بری به خاطرش گريه کنی..........بگی که مهتاجشی و به شونه هاش تکيه کنی.

وقتی کسی تو قلبته يک چيز قيمتی داری...........ديگه به چشمت نمياد اگر که ثروتی داری .

حاضری هر چی بشنوی حتی اگر سرزنشه.........به خاطر اون کسی که خيلی برات با ارزشه.

حاضری هر کی جز اونو ساده فراموش کنی..........پشت سرت هر چی ميگن چيزی نگی گوش کنی.

حاضری که بگذری از مقررات و دين و درس............وقتی کسی رو دوست داری معنی نميده ديگه ترس

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند

قاب عکس توست ولی شیشه عمر من است

بوسه بر مویت زنم ترسم که مویت بشکند

رشته موی توست ولی ریشه عمر من است

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:31

چه زيباست به ياد تو با چشمهاي خسته گريستن

چه زيباست هميشه در تنهايي تو را حس کردن

چه زيباست در خيال با تو زندگي کردن

عزيزم نام تو بر قلبم خالکوبي شده تا فراموشت نکنم .

نازنين من همچون نفس کشيدن تو را بخاطر مي سپارم.

يک روزه ديکه هم بدون تو گذشت


 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:30

تقدیم برای پری قصه ها


باشد که همدلی و همدردی مرا پذیرا باشد:

ایکاش آشنایی ها نبود


دلبستگی ها نبود


تاریکی شب ،همیشه مهمان خانه ای نبود


آمدنی درکار نبود


ایکاش و هزاران ایکاش


گرهی بسته میان نگاه منو تو نبود


دستی به تمنای نوازش محتاج نبود


کلیدی برای گشودن قفل دل ها نبود


مهری بین شمع و پروانه نبود


ایکاش و هزاران کاش

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:30

باز در پنجه ی تاریکی شب

سوز این سینه ی من حسرت تست

باز در سجده ی کفر آلودم

یادت ایمان مرا با خود شست

چشمت افسونگر احساس نیاز

رقصت احیاگر بی تابی هاست

هم در این خانه ی پر گشته ز آه

یاد تو علت بی خوابی هاست

باز هم وسوسه ی آغوشت

هست و پی در پی خواهشهایم

و چنین دانه ی انکار از تو

خود جواب من و چالشهایم

ای که احساس مرا می دانی

بگشا چشم خمار آلودت

تا ببینی که چه سوزانم من

از نگاه دل و جان فرسودت

وین همه راز که در شعر من است

همه از باور تو جوشیدست

کاش یکدم به کنارم آیی

ای که عشقت به دلم روییدست ...

 
.:: ::.
 
دلتنگتم عشق من
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:30



پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون

من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست
 
حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه

دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره
 
چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره

اين راه دورم خبر از دل من که نداره

آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه

واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره

هواي شهرتو و بوي گل ها

پيچيده توي اتاقام مثل خواب
 
داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو  کي ميدونه

دلم گرفته ... .
 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 22 بهمن 1389 در ساعت 10:29

درميان من وتو فاصله هاست

گاه مي انديشم

مي تواني تو به لبخندي اين فاصله را برداري

تو توانايي بخشش را داري

دست هاي تو توانايي آن را دارد

که مرا

 زندگاني بخشد

چشمهاي تو به من مي بخشد

شورعشق ومستي

و تو چون مصرع شعري زيبا ،

سطر برجسته اي از زندگي من هستي

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:25

 اي پروردگارم آموختم: درد را از هر طرف بنويسي درد است «نامرد» را آيينه «درمان» کند اما «درد» همچنان «درد» است

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:23

جلسه محاكمه عشق بود 

و قاضي عقل  ،

و عشق محكوم به تبعيد به دورترین نقطه مغز شده بود 

يعني فراموشی  ،

قلب تقاضای عفو عشق را داشت 

ولی همه اعضا با او مخالف بودند 

قلب شروع كرد به طرفداري از عشق

آهاي چشم مگر تو نبودی كه هر روز آرزوی ديدن اونو داشتي 

اي گوش مگر تو نبودی كه در آرزوي شنيدن صدايش بودي 

و شما پاها كه هميشه آماده رفتن به سويش بوديد 

حالا چرا اينچنين با او مخالفيد؟

همه اعضا روي برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترك کردند 

تنها عقل و قلب در جلسه مادند

عقل گفت :ديدي قلب همه از عشق بيزارند

ولي من متحيرم كه با وجودي كه عشق بیشتر از همه تو را آزرده 

چرا هنوز از او حمايت ميكني !؟

قلب ناليد:كه من بدون وجود عشق ديگر نخواهم بود 

و تنها تكه گوشتی هستم كه هر ثانيه كار ثانيه قبل را تکرار ميكند 

و فقط با عشق ميتوانم يك قلب واقعی باشم  .

پس من هميشه از او حمايت خواهم كرد حتی اگر نابود شوم  .

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:23

بوسه یعنی وصل شیرین دو لب  
بوسه یعنی خلسه در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق
بوسه یعنی آتش وگرمای تب            
بوسه یعنی لذت از دلدادگی
لذت از شب لذت از دیوانگی
بوسه یعنی حس طعم خوب عشق  
طعم شیرینی به رنگ سادگی
بوسه اغازی برای ما شدن
لحظه ای با دلبری تنها شدن
بوسه سر فصل کتاب عاشقی
 بوسه رمزوارد دلها شدن
بوسه اتش می زند بر جسم وجان
 بوسه یعنی عشق من با من بمان
 شرم در د لدادگی بی معنی است
طعم شیرین عسل از بوسه است
 پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است
بهترین هدیه پس از یک انتظار
بشنوید از من فقط یک بوسه است
 بوسه را تکرار میباید نمود
 بوسه یعنی عشق واوازو سرود  
بوسه یعنی وصل جانها از دو لب

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:23


 یاد تو همیشه اینجاست غم تو نمیره از یاد

    نمیشه ترانه ای خوند که به یاد تو نیفتاد

   میبینی چه تلخ چه شیرین میتونه مال تو باشه

   با همه فاصله ها باز دلم دنبال تو باشه

   دست من به آرزوها اگه با تو نرسیده

   عوضش چشمای خیسم صددفعه خوابتودیده

   اگه هدیده ای ندادی که بمونه یادگاری

   عوضش خاطره هام روبا خودت همیشه داری

   اگه پاییزیه کوچه اگه برگها دیگه زردن

   اما بابهار دوباره سبزو تازه برمیگردن

   رنگ آسمون چشمات واسه من همیشه آبی

   اگه حتی دیگه هرگزبه نگاه من نتابی

   بین دستای من و تواگه فاصله زیاده

   دنبالت بازم میگردم حتی با پای پیاده...

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:22

بی اختیار در باغ خانه می رفتم

 برگ ها بر روی زمین

  خیره بر من:

   چشمهایت کو ؟

   پاهایت دگر بر ما نمی کوبد ؟

   چشمهایم را گم کردم

   آن وقت که در کوچه ی نومیدی روی او را دیدم

   چشمهایم بی خود شد

  بی خبر دلم از دست رفت

   بی اختیار همه وجودم دیدن

   همه ذرات نگاهم محکم شد

   وجودم یخ زده شد

   رنگ او را دیدم

   همه رنگم باران شد

   پلک هایم از شوق بیرون زد

   دریایی دیدم

   همه وجودم شبنم شد

   یاد آن روز بخیر

   آن وقت که در بی خبری

   پشت این دیوارها، لای درز دروازه مان

   من از آن دور نور دیدم

   از سنگ وجودم نور بارید

   نسیمی بر من خورد

   همه وجودم طوفان شد

   من پس از آن روز چشمهایم را بر سر دروازه زدم

   پاهایم پی راه رفتن او در راه شدند

    همه گوشم پی ذرات صدایش رفتند

   همه روزم شب شد

 

 تا در آن شب خواب آن روز ببینم....

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:20

 چهار چيز است که نمي‌توان آن‌ها را بازگرداند:

1. سنگ ... پس از رها کردن!

2. حرف ... پس از گفتن !

3. موقعيت... پس از پايان يافتن. !

4. و زمان .. پس از گذشتن

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:20

همه
ارزش دست و دلم
از آن بود
که عشق پناهی گردد
پروازی نه گریز گاهی گردد
ای عشق ای عشق
چهره آبیت پیدا نیست
و خنکای مرهمی بر شعله زخمی
نه شور شعله بر سرمای درون
ای عشق ای عشق
چهره سرخت پیدا نیست
غبار تیره تسکینی بر حضور وهن
و دنج رهایی بر گزیر حضور
ساهی بر آرامش آبی و سبزه برگچه بر ارغوان
ای عشق ای عشق
رنگ آشنایت
پیدا نیست

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:19

به تو می اندیشم ، و به گلدان گل سرخ که پرورده ی توست.

به تو و تک تک اشیاء اتاق، که غریبانه مرا می نگرند،

به تو می اندیشم و گرمای تنت، که نصیب دگریست،

به تو می اندیشم و تنهایی شبهای خودم..

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 21:9

don't wait until people are dead to give them flower

 براي دادن گل به ديگران منتظر مراسم تدفين آنها نباشين

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 17:38

ميروم خسته و افسـرده و زار

سـوي منزلگــه ويرانه خويش

به خـدا مي برم از شهـــر شما

دل شوريــده و ديوانــه خويش

 

مي برم تا كه در ان نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گنـاه

شستشويش دهم از لكه عشــق

زين همـــه خواهش بيجا وتباه

 

مي برم تا زتو دورش ســـازم

زتو ،اي جلــــوه اميد محــــال

مي برم زنـــده بگورش سازم

تا از اين پس نكنــد ياد وصال

 

ناله مي لرزد،مي رقصد اشك

آه ، بگــــذار كه بگريزم مـــن

از تو ، اي چشمه جوشان گناه

شايـد آن به كـه بپرهيـــزم من

 

بخـــدا غنچـــــه شـــادي بودم

دست عشق آمد از شاخـم چيد

شعلــه آه شد م ، صــد افسوس

كه لبــم باز بر آن لب نرسيـــد

 

عاقبت بنــد سفـــر پايـــم بست

ميروم، خنده به لب،خونين دل

مي روم از دل من دست بردار

اي اميـــــد عبث بي حاصــــل

 

ميروم خسته و افسـرده و زار

سـوي منزلگــه ويرانه خويش

به خـدا مي برم از شهـــر شما

دل شوريــده و ديوانــه خويش

 

مي برم تا كه در ان نقطه دور

شستشويش دهم از رنگ گنـاه

شستشويش دهم از لكه عشــق

زين همـــه خواهش بيجا وتباه

 

مي برم تا زتو دورش ســـازم

زتو ،اي جلــــوه اميد محــــال

مي برم زنـــده بگورش سازم

تا از اين پس نكنــد ياد وصال

 

ناله مي لرزد،مي رقصد اشك

آه ، بگــــذار كه بگريزم مـــن

از تو ، اي چشمه جوشان گناه

شايـد آن به كـه بپرهيـــزم من

 

بخـــدا غنچـــــه شـــادي بودم

دست عشق آمد از شاخـم چيد

شعلــه آه شد م ، صــد افسوس

كه لبــم باز بر آن لب نرسيـــد

 

عاقبت بنــد سفـــر پايـــم بست

ميروم، خنده به لب،خونين دل

مي روم از دل من دست بردار

اي اميـــــد عبث بي حاصــــل

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 17:29

یه صفحه سفید، به همراه یک قلم

این بار  حرف ،حرف نگفته ست

یک حرف تازه

 نه از تو ...

 هی فکر  می کنم

هی با قلم به کاغذ سیخ می زنم

اما

 دیگر تمام صفحه ها معتاد  نامت اند

انگار  این قلم

جز  با حضور نام تو فرمان نمی برد

در تمام صفحه های دفتر شعرم

 در گوشه های خالی قلبم

 در لحظه های  تلخ سکوتم و فکرهام

چیزی به جز تو  نیست که تکرار می شود

 مثل درخت در دل من ریشه کرده ای عزیز

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:56

تنهایم تنهای تنها
ماه من هم آن بالا تنهاست
مرا می بیند با من حرف می زند
با من راه می رود
شکوه هایم را شاکی نمی شود
اشکهایم را آرام کنار می زند
ماه من او را می بیند خنده هایش را
می شناسد......
حتی صدای مرا هم به او می رساند......
ماه من گفتی دلم برایش تنگ است..........
گفتی خندههایش را دیگر نمی شنوم.....
گفتی دنیا را هم بدهم دیگر هرگز نخواهمش دید.....
گفتی که از رفتنش خنده به چشمانم نیامده.....
ماه من تنهایم...... توپیشم بمان.....

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:11

   sms-jok.royablog.com شعرو متن عاشقانه

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست كشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد.

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:11

   sms-jok.royablog.com شعرو متن عاشقانه


جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:10

شعر و متن عاشقانه sms-jok.ir

مدت هاست که از حرف زدن میترسم! و تو تنها صدای سکوتم را به یاد می آوری

اما این بار به خاطر امروز برایت می گویم ، بخوان

.

.

.

.

.

.

.

خواندی! دیدی که چقدر ناگفته داشتم؟ و همه این را غرور نامیدند! و حتی تو..!

این بار فکرم  را تا سر حد فکر ساده نوشتم  تا همه بخوانند!

 

دیروز خاک ساعاتی گریه می کرد انگار باز دلتنگ بود

به هنگام شب باران به آرامی در گوش خاک ندا داد :چک چک چک چک !

این ندا را همه حتی پدرم نیز شنید ،  باران هیچ ترسی ندارد اما ابرها  وادارش کرده بودند تا غرورش ریزش کند!

خاک جان گرفت ، باران نیز آرام یافت

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:9

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

ماهه من غصه نخور زندگی جذر و مد داره
دنیامون یه عالمه آدمه خوب و بد داره
ماهه من غصه نخور همه که دشمن نمیشن
همه که پر ترک مثل تو و من نمیشن
ماهه من غصه نخور مثل ماها فراوونه
خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
ماهه من غصه نخور گریه پناه آدماس
ترو تازه موندن گل ماله اشک شبنماس

ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور خیلیها تنهان مثل تو
خیلیها با زخمای زندگی اشنان مثل تو

ماهه من غصه نخور زندگی خوب داره و زشت
خدا رو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت

ماهه من غصه نخور زندگی بی غم نمیشه
اونی که غصه نداشته باشه آدم نمیشه
ماهه من غصه نخور


دنیا رو بسپار به خدا
هر دومون دعا کنیم تو هم جدا منم جدا
لالالالالالا

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:8

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

منو درگیر خودت کن تا جهانم زیر و رو شم

تا سکوت هر شب من با هجومت رو به رو شه

بی هوا بدون مقصد سمت توفان تو میرم

منو درگیر خودت کن بلکه آرامش بگیرم

با خیال تو هنوزم مثل هر روز و همیشه

هر شب حافظه ی من پر تصویر تو میشه

با من غریبگی نکن با من که درگیر توام

چشماتو از من بر ندار من مات تصویر توام

تو همین جایی همیشه با تو شب شکل یه رویاست

آخرین نقطه دنیا تو جهان من همین جاست

تو همین جایی و هر روز من به تنهایی دچارم

منو نزدیک خودم کن تا تو رو یادم بیارم....

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:7

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئین
ی

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 21 بهمن 1389 در ساعت 16:6

Hosted by FreeImageHosting.net Free Image Hosting Service

یار مهربان من سلام ماه !

نقطه سپید این شب سیاه

تو  به روی آسمان و من زمین

هر دومان مسافریم و پا به راه

ای رفیق چشمه سارهای خیس

رودخانه- آبشار و آبراه

چشمهای من اسیر مد شدند

از تب تشعشعت کمی بکاه

بی قرار تو فقط نه من یکی

یلکه دیده ام به سمت تو که گاه...

بسته است و دوخته است همچنان

آسمان شب دل و زمین نگاه

چهارده شب دگر که بگذرد

تو تمام می شوی و من تباه

*****

می شود که پر بگیرم از زمین

تا ستا ره ای شوم کنار ماه

 
.:: ::.
 
عناوین آخرین مطالب بلاگ من


صفحه قبل 1 ... 21 22 23 24 25 ... 45 صفحه بعد

 
 
 

  .:: Design By : Afshin Zehtab ::.