.
 

 
 

 
 
 

 
.
 
 

به وبلاگ بهترین ها خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» شهريور 1390
» تير 1390
» خرداد 1390
» ارديبهشت 1390
» فروردين 1390
» اسفند 1389
» بهمن 1389
» دی 1389
» آذر 1389

» چت روم
» ترک یک گناه...خود ارضایی
» ****lip2lip****
» ****lip2lip****
» Just Download
» انبار عکس
» وبلاگ طرفداران جاستین بیبر
» طرفداران جاستین بیبر
» آموزش آهنگ سازی-میکس و مستر
» طلوع ترانه
» بهترین محصولات
» به یاری اهورا مزدا
» Live Music and Entertainment
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین ها و آدرس afshinzehtab.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 32
بازدید دیروز : 52
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 124
بازدید کل : 81296
تعداد مطالب : 1344
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



این صفحه را به اشتراک بگذارید

RSS
 
فوق العاده (حتما بخوانید)
نویسنده افشین  تاریخ ارسال جمعه 19 فروردين 1390 در ساعت 11:58

پنج دقیقه بیشتر طول نمیکشه خواهشا بخوانید و بعد نظر بدین

(ادامه مطلب)
.
.

  ادامه ی مطلب ...
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 23:41

روزی بود که اگه با کسی میدیدمت حاضر بودم دنیا رو به آتیش بکشم ولی الان حتی حاضر نیستم یه کبریت روشن کنم که ببینم کجایی!!

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:47


بعد ايستاد و نيم نگاهي به راه كرد
نفرين آخرين خودش را به ماه كرد
او دل به حرفهاي كسي خوش نکرده بود
خندید تلخ و ... سوختنم را نگاه کرد
او باغ آرزو ، همه بر باد داده بود
...پروا نداشت قلب مرا هم سیاه کرد
آن شب ،خراب و خيس و پريشان و مست بود
حوا به ذهنش آمد و فكر گناه کرد
حوا رسيد : ميوه ي ممنوعه ي گناه
حوا رسيد و عيش مرا روبراه كرد
حالا ببين چه مانده ازآن عشق آتشين ؟
عشقي كه سينه را پر از اندوه و آه كرد
دستت به دست من ، دل تو جاي ديگرست
حوا ! كجاي كار دلم اشتباه كرد؟

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:46


دلتنگی هایی هستند ناخوانده و ناجور

که بعضی وقتها سر و کله اشان از کنج دل آدم

- که مدتهاست آنجا ساکت جا خوش کرده اند - پیدا میشود
...
میخواهی بریزیشان دور، برخورد میکنند به در و دیوار

و کمانه می کنند در سر و صورت و تن‌مان

و این بار در گلویمان جا خوش می کنند
اگر خیلی هم خود دار باشی تا راه گلویت بسته نشود
در چشمانت طوری ظاهر میشوند که آبرویت را به تاراج میبرند
لعنتی‌ها


مگر آدم چقدر توان دارد .




چقدر با مردی که تو این عکسه حس نزدیکی دارم.....

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:45

معشوقه ی شهر قصه هایی لیلا در ذهن من از گذشته هایی لیلا دنبال خدای خنده ها می گشتم اما نکند خودت خدایی لیلا لبخند تو یک شکوه استثنایی اما چه کنم که بی وفایی لیلا وقتی به خیال من غزل می بارد انگار تواز فرشته هایی لیلا ای کاش که دست من پر از دستت بود وقتی به ترانه ها می ایی لیلا اینجا همه ی چراغها خاموشند رو راست بگو تو در کجایی لیلا لیلا تو چرا همیشه از من دوری از خاطر من مگر جدایی لیلا بعد از همه ی دروغ هایت روزی شاید نه.به جان من.بیایی لیلا

 
.:: ::.
 
محاکمه
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:43

تورابه دادگاه خواهندکشید ...
شاید به حبس ابد محکوم شوی .
جزییات جنایتت مشخص نیست اما اثر انگشتت رابرروی قلبی شکسته یافته اند

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:39

دلم آنقدر کوچک شده که گمش کرده ام٬ دستم را روی سمت چپ سینه ام می گذارم و هیچ چیزی حس نمی کنم٬ انگار هیچ چیزی زیر پوستم نمی طپد٬ انگار قلبم از قفسه سینه من به جای دیگری کوچ کرده است٬ انگار قلب من از من پیشی گرفته و قبل از اینکه من کسی یا چیزی یا جایی را ترک کنم مرا ترک کرده است
به اجازه ادمین محترم
دوستان عزیز این صفحه را نیز حمایت کنید

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:38

 گفتند محبت کن از محبت خارها گل میشود .....محبت کردم کسی گل نشد همه خوارم کردند!!!!ا

***************************************
روزگاری
کوه ها را به هم وصل می کردی
آدم ها را
قلب ها را
اما حالا...
...آه ای پل شکسته!
حالا دیگر
فقط ابرها می توانند
از روی تو بگذرند

***************************************
گفتمش آغاز درد عشق چيست؟.... گفت آغازش سراسر بندگيست....
گفتمش پايان آن را هم بگو.... گفت پايان همه شرمندگيست.... گفتمش
درمان دردم را بگو.... گفت درماني ندارد بي دواست....
گفتمش يک اندکي تسکين آن....
گفت تسکينش همه سوز …. فنا ست

***************************************
سخت ترین کار در دنیا ، ترمیم اعتمادیه که از دست رفته ! اعتماد به عشقت ، اعتماد به نفست ، اعتماد به آینده

***************************************
می خواهم ...

دلیل هایت روزی تمام می شود
مرا بی دلیل دوست داشته باش!

**************************************
نخل طلا

جایزهی بهترین بازیگر میرسد به: بالشت من که هر شب نقش تو را عالی بازی میکند.

**************************************
تو می تونی من رو از پا در بیاری

من آدمي رو ميشناسم كه از فرط دلتنگي به كما رفته
ميخنده... حرف ميزنه... راه ميره...
اما هيچي حس نميكنه
...هيچي

**************************************
نیازمندی ها

به یک آغوش گرم برای فراموش کردن سرمای زندگی نیازمندیم

**************************************
کاش اون وقتی که نیاز دارم یه آغوش گرم و مهربون بود برام

**************************************
من رابطه هایی را دوست دارم که دو طرفه اند…
هر دو میکوشند برای ادامه دار شدنش…
هر دو خطر می کنند…

هر دو وقت می گذارند…
...
هزینه می کنند…

هر دو برای یک لحظه بیشتر، در کنار هم بودن با زمان هم میجنگند…



من عاشق رابطههای دو طرفهام.
رابطه هایی که برای هر دو طرف ادامهاش، باارزشترین چیز دنیاست.
برای هر دو …
...
هردو...
هردو....
.....

**************************************
می دانم کوله ام سنگین و دلم غمگین است

اما تو دلواپس نباش...نیامدم که بمانم

**************************************
سراغ سنگ صبور را میگرفت
گفتم :
بگرد در کوچه پس کوچه دل آدمها !

و در انتهایی ترین بن بست عشق سنگریزه هایی خواهی یافت
...نام آن ها سنگ صبور است ......................

**************************************
شاید روزی بگویم که در کوچه پس کوچه های دلت گم شده ام و تو نفهمیدی
آن روزها که پی سنگ صبوری برای دردهایم بودم تو گم شده بودی

**************************************
دور باشم یا نزدیکت ٬ می نوشم لبخند را از لبان شیرین تو ؛تا ابد٬ عشق من ..

**************************************
دیگر کسی در دل سیاه شب نامه‌های عاشقانه پاره نمی‌کند

جوان‌های نسل SMS و E.MAIL هیچ‌گاه لذت خواندن و نوشتن نامه‌های عاشقانه‌ی
دستنویس و اضطرابِ دادن آن نامه‌ها به معشوق، جلوی چشم جمعیت را تجربه
نخواهند کرد.

**************************************
یه «دوستت دارم» گنده‌ای بالای دلم الان سنگینی می‌کنه. یکی رو هم نداریم
سبکش کنه! فکر کن. آدم یه دفعه دلش پر کلی عشق بشه بعد هیچکی نباشه

**************************************
کاش آبی بودی به رنگ آسمانآن وقت می توانستم یک عمر سر به هوایت باشم

**************************************
هميشه رفتنش راكه مينوشتم
پشت سرش سه نقطه بود...
اين بار موقع رفتن خودش يك نقطه گذاشت و تمام.

**************************************
اونايي كه وقتي مي پرسن چطوري؟
ميگي خسته ام، نمي گن خب برو استراحت كن و مي فهمن منظورت از خستگي چيه. اونا خوبن.

**************************************
نمی دانم از دلتنگی عاشق ترم

یا از عاشقی دلتنگ تر!

فقط می دانم در آغوش منی بی آنکه باشی
...
و رفته ای بی آنکه نباشی ...

**************************************
بخل دنیا


گاهی چقدر دنیا بخیل است
با این همه وسعت
...در زمین
حتی در زمان
برای با هم بودن
دو نفر ...

**************************************
عبور


صداي گامهاي تو

...با تپشهاي قلب من چه تفاهمي دارند

انتهاي عبورت كه ميرسد هر دو كمرنگ مي شوند.

**************************************

در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود زمن میدانی

درگردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی زسر گردانی

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:26

به یاد هم بودن قشنگترین هدیه ای است که نیازبه با هم بودن ندارد

******************************
رابطه اي كه با هوس شروع شود، با تنفر خاتمه مي يابد.

******************************
دل تاري است كه وقتي بشكند بهتر مي نوازد.

******************************
احمق ها تحسين مي كنند و خردمندان تاييد.الكساندر پوپ

******************************
روزگارا که چنین سخت به من میگیری.با خبر باش که پژمردن من آسان نیست. گرچه دلگیرتر از دیروزم. گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند. لیک باور دارم دلخوشیهام کم نیست. زندگی باید کرد...

******************************
هر گاه به بن بست رسیدم مطمئن بودم که پشت دیوار ، خدا منتظر من است . . .

*****************************
خوشبخت ترین مردم در روی این کره خاکی کسانی نیستن که آنجور که می خوان زندگی می کنن. آنها کسانی هستن که خواسته های خودشون رو بخاطر کسانی که دوستشون دارن تغییر میدن

*****************************
همه دوست دارند که به بهشت بروند, ولي کسي دوست ندارد که بميرد!!!!جالبه نه؟؟؟!!

 
.:: ::.
 
کسی دیگر...!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:25

کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را

کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!

ومن شمع می سوزم  ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند

ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!

درون کلبه ی خاموش خویش اما

کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!

و من دریای پر اشکم که توفانی به دل دارم

درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!

کسی حال من تنها نمی پرسد

ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!

که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او

ودیگر هیچی از من نمی ماند!!!

 
.:: ::.
 
الزنگ التفریح
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:23

الچند صباحی است که از فرط گرونی

فی سفره ما هیچ نباشد خبرونی

سوراخ شد الجیب کتم،خالیه و گشت

اوضاع بخیطون و بنده پکرونی

الضربه فنی شدم از نرخ کرایه

قبض تلفن نیز بکردم کچلونی

رنگم سفیدون چنان الگچ و البرف

تب کردم و لرزیدم و بیمار شدونی

از شدت امراض برفتون به دکتر

النرخ ویزت سنگینه بود و بدونی

الحضرت دکتر بنوشتون برایم

آزمایشه المختلف از پا تا به سرونی

البعد من الخواندن آزمایش من گفت

یا سیدنا ،حال شما افتضحونی

الچربی و قندت شده افزون ز نصابش

در خون تو از اوره نباشد اثرونی

از شیرینی و اغذیه چرب بپرهیز

مرغ و پلو و گوشت نباید بخورونی

تا بنده شنیدم ز جنابش سخن فوق

القهقهه و خنده به من ،قد غلبونی

بنده پکیدهو ز بس خنده نمودم

دکتر زمن آشفت و سپس قد غضبونی

گفتم که طبیبا چه پلویی و چه گو شتی

الشیرینی کو ،مرغ کجا بوده؟چه نونی

الوضع نزارم ز نخوردن شده اینک

تکه نان هست مرا بوقلمونی

مخلص اگرش شیرینی و مرغ بود

رنگی به رخش بود و نمی شد مچلونی

 
.:: ::.
 
نفرین به سرنوشت
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:22

 به راستی که چه سخت است خندان نگه داشتن لبها در زمان گریستن قلب و تظاهر به خوشحال بودن در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فر ساست گذراندن روزهایبی کسی و بی یاوری در حالی که تظاهرمی کنی هیچ چیز برایت مهم نیست و چه زیباست در خلوت و تنهایی شب به حال خودگریستن و باز هم نفرین به تو ای سرنوشت

کاش دستانم آنقدر قدرت داشت که دستان بی رحم تو را قطع کنم تا بیش از این نتوانی دفتر زندگانی ام راورق بزنی و مرا بیش از این با غم و غصه آشنا کنی .نفرین به تو ای سرنوشت

من زبخت سیاه اشکی چکیده به راهم  سوزم از آتش آهم نفرین بر این زندگی

در کویر حیاتم با بار سنگین این غم آواره ای بی بناهم چه کنم

زندگی ای زندگی ای همه  افسردگی تویی کابوس غم امده به خوابم

دل سزای محبت بیند دورویی و محنت یارب چه بود گناهم نفرین بر این زندگی

ای خدا ای آسمان ای تمام کهکشان سیرم از زندگی از این بی هودگی نفرین بر این زندگی

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال پنج شنبه 18 فروردين 1390 در ساعت 21:21

زندگی ای دوست غیر رنج و محن نیست

یا  که  به  جز  رنج  قسمت  من  نیست

زندگی افسانه ای است سخت غم افزای

من  نشنیدم  به  غیر  ناله  از  این  نای

بس  که  دلم  داغ  دیده  از  غم   ایام

میل   تماشای    لاله  زار    نـــــــدارم

اوست که با من همیشه بر سر جنگ است

من  که   به   کار   زمانه   کار   ندارم

هر که خزان دیده بود داشت بهاری

من  که  خزان  دیده ام  بها ر ندارم

می کشم از آشنا با که توان گفت

آن چه که ز بیگانه  انتظار  ندارم

از غم ایام و روزگار بد ای دوست

با تو چه گویم که روزگار ندارم

 
.:: ::.
 
مي دانم بر نمي گردي!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال چهار شنبه 17 فروردين 1390 در ساعت 18:0

به خودم چرا،

اما به تو كه نمي توانم دروغ بگويم!


مي دانم بر نمي گردي!


مي دانم كه چشمم به راه خنده هاي تو خواهد خشكيد!


مي دانم كه در تابوت ِ همين ترانه ها خواهم خوابيد!


مي دانم كه خط پايان پرتگاه گريه ها مرگ است!


اما هنوز كه زنده ام!


گيرم به زور ِ قرس و قطره و دارو،


ولي زنده ام هنوز!


پس چرا چراغه خوابهايم را خاموش كنم؟


چرا به خودم دروغ نگويم؟


من بودن ِ بي رؤيا را باور نمي كنم!


بايد فاتحه كسي را كه رؤيا ندارد خواند!


اين كارگري،


كه ديوارهاي ساختمان نيمه كاره كوچه ما را بالا مي برد،


سالها پيش مرده است!


نگو كه اين همه مرده را نمي بيني!


مرده هايي كه راه مي روند و نمي رسند،


حرف مي زنند و نمي گويند،


مي خوابند و خواب نمي بينند!


مي خواهند مرا هم مرده بينند!


مرا كه زنده ام هنوز!


(گيرم به زور قرص و قطره و دارو!)


ولي من تازه به سايه سار سوسن و صنوبر رسيده ام!


تازه فهميده ام كه رؤيا،


نام كوچك ترانه است!


تازه فهميده ام،


كه چقدر انتظار آن زن سرخپوش زيبا بود!


تازه فهميده ام كه سيد خندان هم،


بارها در خفا گريه كرده بود!


تازه غربت صداي فروغ را حس كرده ام!


تازه دوزاري ِ كج و كوله آرزوهايم را


به خورد تلفن ترانه داده ام!


پس كنار خيال تو خواهم ماند!


مگر فاصله من و خاك،


چيزي بيش از چهار انگشت ِ گلايه است،


بعد از سقوط ِ ستاره آنقدر مي ميرم،


كه دل ِ تمام مردگان اين كرانه خنك شود!


ولي هر بار كه دستهاي تو،


(يا دستهاي ديگري، چه فرقي مي كند؟)


ورق هاي كتاب مرا ورق بزنند،


زنده مي شود


و شانه ام را تكيه گاه گريه مي كنم!


اما، از ياد نبر! بيبي باران!


در اين روزهاي ناشاد دوري و درد،


هيچ شانه اي، تكيه گاه ِ رگبار گريه هاي من نبود!


هيچ شانه اي!?

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال چهار شنبه 17 فروردين 1390 در ساعت 16:29

این روزها به نظر می‌رسد خون تنها چیزی‌ست که با آب کاملن پاک می‌شود، اما یادها چه؟

************************************
سیبی را محاکمه می کنم
ساده ترین گزینه
برای توجیه اشتباهاتم
برای کوتاهیم در دوست داشتنت
کجای این افسانه را فراموش کرده ام ؟

************************************
از کسی که کتاب‌خانه دارد و کتاب‌های بسیاری می‌خواند نترس،
از کسی بترس که تنها یک کتاب دارد و آن را مقدس می‌پندارد!

************************************
از بزرگی پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟
فرمود چهار اصل ....
دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم
دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم
دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم
...دانستم که پایان کارم مرگ است پس محیا شدم ...

************************************
این روزها٬همه چیز علیه من است.
میخواهم نبینمت٬
بیش از هروفتی در تیررس نگاهی.
میخواهم فراموشت کنم٬
همهْ شهر پر از خاطرات تو میشود.
......از رفتنم میترسی؟
دیگه دیر شده خیلیم دیره !!!


************************************
اعتراف کن
به این خواب های ممنوعه
این آسمان خیس
هیس
زنجیر ها هنوز
...کتف سوراخت را از یاد نبرده اند

می توانی بمیری
آسوده
کنار آرزوهایی که با آزادی
اندک نسبتی ندارند


************************************
با هر جرقه..... سوختم
با هر شکسته....ساختم/
عمر عزیزو باختمو دانستمو باختم
در دشمنی رفیق شد
هر گمرهی شفیق شد
...هر سنگ سخت خواره ای همسایه با عقیق شد

************************************
جاده چه بی رحمانه سنگ زد به کوزه ای که هنوز نشکسته بودیم.
قصه که تمام شد...کلاغ ها خندیدند... به پنجره ای که کور شد تا نبیند تورا ...
و جاده ای که را می رفت پشت سر جنازه تو.


************************************
زندگی را سفری میدانم طولانی و پر مخاطره... و باور دارم که این سفر را همسفری در خور باید... من نیز سالها به دنبال همسفری بودم که بتوانم به دستانش اعتماد کنم و به دستانم اعتماد کند... و به گاه خستگی بر شانه هایش بیارامم و زمستان را با گرمای دلش به سر رسانم. و تو پس از سالها آمدی و ماههاست که قلبم را به تپش وا داشتی و دوستم داشتی و داری و رفتی...

************************************
صبر که می کند دستـــــــــــــــ ـانم
گیسوان تو را رها می کند در بــــــــــــــــــ ـاد
مردی دیگر تو را آغوش می کشـــــــــــــــــ ـد
من ناشناس همیشـــــــــــــــ ـگی ام

************************************

حرفهای ما هنوز ناتمام ...تا نگاه می کنی
!وقت رفتن است
بازهم همان حکایت همیشگی پیش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عظیمت تو ناگزیر می شود ...آی
ناگهان
چقدر زود
...!!...دیر می شود


************************************
امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است
...
وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست

************************************
از میان دو واژه انسان و انسانیت
اولی‌ در میان کوچه‌ها
و دومی‌ در لابلای کتابها سرگردان است

************************************
انسانها هر از چند گاهی از جایی می افتند ! ..... از لبۀ پرتگاه .... از پا .... از نفـس .... از این ور بوم .... از دماغ فیل .... از چاله به چاه .... از عرش به فرش .... از چشم ... از چشم .... از چشم

************************************
كردي آهنگ سفر اما پشيمان ميشوي
چون به ياد آري پريشانم پريشان ميشوي

گر به خاطر آوري اين اشك جانسوز مرا
آنچه من هستم كنون در عاشقي آن ميشوي
......
سر به زانو گريه هايم را اگر بيني به خواب
چون سپند از بهر ديدارم شتابان ميشوي

************************************
من به دیدار کسی رفتم در آن سر عشق
رفتم ، رفتم تا زن
تا چراغ لذت
تا سکوت خواهش
تا صدای پر تنهایی

************************************
سرنوشت تعیین می کنه که چه شخصی تو زندگیت وارد بشه، اما قلبت حکم می کنه که چه شخصی در قلبت بمونه

************************************
مومن بر این باورم

که " عشق " هرگز

مسموم از روزمرگی نخواهد شد
...
هر چند

زنجیر نومیدی

به گرانی عادت های همیشه باشد

************************************
تو جاده ای که انتهایش معلوم نیست پیاده یا سواره فرقی نمی کنه اما اگر همراهی داشته باشی که تنهایت نذاره بی انتها بودن جاده برایت آرزو میشه..........

************************************
قلعه تنهایی ما را
دیو در بندان خود کرده
خون چکد از ناخن این دیوار
جان به لبهای من آورده

************************************
یه حرفی مونده تو دلم میخوام که تقدیمت کنم

میخوام بشم مثل خودت یه خوروده تحقیرت کنم

تو اخرین ترانه هامو بهش زدی چوب حراج
...
تو رفتی و بارفتن تو عاشق کشی شده رواج

یکی میاد من میدونم یکی که میشکنه تو رو

تنهات میزاره و میره میگیره انتقاممو

اونوقته که دل تو هم میسوزه مثل دل من

میخوای سراغ من بیایی

نه

دیگه حرفشم نزن

************************************
من و تیر چراغ برق دردمان یکیست
شب که میشود سرمان تاریک ، دلمان پر نور
صبح که میشود سرمان سنگین و دلمان خاموش

************************************
بستن زلف رها سنگدلی میخواهد / دل شکستن به خدا سنگدلی میخواهد / چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا / سنگ ماندن به خدا سنگدلی میخواهد

************************************
روزی با خود فکر می کردم اگر او را با غریبه ای ببینم ،
شهر را به آتش می کشم ،
ولی امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست

************************************
دل من سخت گرفته است
اشک در چشم ترم حلقه زده است
گونه ام تر شده است ....
و چقدر طعم تلخ زندگانی شور است !!

************************************
هنووز کوچه‌ها همان‌اَند

خیابان‌ها همان‌اَند

پنجره‌ها و مردمِ بی‌رؤیا، همان.
...
تنها تویی که نیستی!

************************************
ميدونستي؟..... هر چي مهربونتر باشي بيشتر بهت ظلم ميکنن، هر چي صادق‌تر باشي بيشتر بهت دروغ ميگن، هر چي دلسوزتر باشي بيشتر سرت کلاه ميذارن، هر چي قلبتو آسونتر در اختيار بذاري راحت تر لهش ميکنن، هر چي بيشتر به فکر ديگران باشي بيشتر حقتو مي‌خورن، هر چي خودتو خاکي تر نشون بدي واست کمتر ارزش قائلن

************************************
زندگی قانون باورها و لیاقت هاست همیشه باور داشته باش که لایق بهترین هایی

************************************
از دست زمانه تیر باید بخوری
دایم غم ناگزیر باید بخوری

صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست
بچه تو هنوز شیر باید بخوری

************************************
چه حقیرند مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند، نه اراده دوست نداشتن، نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن، با این حال... مدام شعر عاشقانه می خوانند

************************************
دنیا آنقدر وسیع هست که برای همه مخلوقات جایی باشد پس به جای آنکه جای کسی را بگیریم تلاش کنیم جای واقعی خود را بیابیم.

************************************
ای واژه های لعنتی چرا انقدر بی مفهوم و ساکت شدید...

چرا نمی سرایید مرثیه ای را که توان گفتن درد مرا داشته باشد...

************************************
بعضى‌ها فكر مى‌كنندمنصفانه نيست كه خدا كنار گل سرخ خار گذاشته است .بعضى ديگر خدا را ستايش مى‌كنند كه كنار خارها گل سرخ گذاشته است ....بستگى دارد ما كدام را مهم‌تر مى‌بينيم...

************************************
سرسبز دل از شاخه بریدم ، تو چه کردی ؟
افتادم و بر خاک رسیدم ، تو چه کردی ؟
من شور و شر موج و تو سرسختی ِ ساحل
روزی که به سوی تو دویدم ، تو چه کردی ؟

************************************
تنها تو می دانی "بهترین " در زندگانیت
چگونه معنا می شود
من آن "بهترین" را برایت آرزو می کنم.

 
.:: ::.
 
بودن یا نبودن
نویسنده افشین  تاریخ ارسال چهار شنبه 17 فروردين 1390 در ساعت 15:15

بودن یا نبودن،
مساله این چیزها نیست،
چه فرقی میکند،
باشی،
یا نباشی،من که هر روز صبح،
...به بالشت میگویم،
صبح بخیر عزیزم..!

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال چهار شنبه 17 فروردين 1390 در ساعت 14:36

تقصیر ما نیست که بر روی حرفهایمان نمی مانیم ما بر زمینی زندگی می کنیم که در روز خودش را دور میزند

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال چهار شنبه 17 فروردين 1390 در ساعت 14:33

باید استاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد.
چرا که اگر به گاه آمده باشی، دربان به انتظار توست
و اگر بیگاه، به در کوفتنت پاسخی نمی آید..
انسان زاده شدن تجسم وظیفه بود.
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن،
...توان شنفتن، توان دیدن و گفتن، توان اندوهگین و شادمان شدن،
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سویدای جان،
توان گردن به غرور برافراشتن درارتفاع شکوهناک فروتنی،
توان جلیل به دوش بردن بار امانت و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان..
انسان دشواری وظیفه است.

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 16 فروردين 1390 در ساعت 22:0

می خواهم دستانم را

حراج کنم

در نیازمندی های یک روزنامه ی کثیرالانتشار
...
که دست به دست شود

میان جریده های فردا عصر
شاید هنوز

کسی باشد که به تکثیر انگشتانش فکر کند

****************************************

زندگی بازی شطرنجی است

که تمامش دو کلام کوتاه است

کیش...مات...
...
تا کجا می شود...

از کیش گریخت؟...

****************************************

هنوز بغضی که در هوای آن آخرین دیدار جا خوش کرده بود ، بود، که رفتی..

****************************************

 وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد.
دکتر علی شریعتی

****************************************

امشب میون این خاطره های سردم...بی رمق دنبال اون حادثه ایی می گردم...که نفهمیدم کی و کجا تو رو ازم گرفت..

****************************************

 کسی آمد که حرف عشق و با ما زد.... دل ترسوی ما هم دل به دریا زد ، به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی ...

****************************************

توبارون که رفتی شبم زیرورو شد
یک بغض شکسته رفیق گلوم شد
توبارون که رفتی دل باغچه پژمرد
تمام وجودم توی آینه خط خورد

****************************************

اه
این جماعت حقیقت را در افسانه ها میجویند
یا انکه حقیقت را افسانه ای بیش نمیدانند

****************************************

شيشه دل را شكستن احتياجش سنگ نيست..اين دل ما با نگاهي سرد پرپر مي شود

****************************************

یادم باشه که هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را
یادم باشه که آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
یادم باشه که آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود .
و .......
یادم باشه که خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود

****************************************


دلربایی تا به پایش جان و دل ریزم نیست آتش از برق نگاهش در دل انگیزم نیست
گرچه ما را غنچه ی مقصود هرگز وا نشد همتی تا چون نسیم از جای برخیزم نیست

****************************************

ای صاحب فتوا ز تو پر کارتریم
با این همه مستی ز تو هُشیار تریم
تو خون کسان خوری و ما خون رزان
انصاف بـده کـدام خونخوار تریم؟

****************************************

تو را هیچگاه نمی توانم از زندگی ام پاک کنم

چون تو پاک هستی می توانم تو را خط خطی کنم

که آن وقت در زندان خط هایم برای همیشه ماندگار می شوی
......
و وقتی که نیستی بی رنگی روزهایم را با مداد رنگی های یادت رنگ می زنم

****************************************

انسان بودن یعنی‌ اینکه وقتی‌ با کسی‌ مشتاقانه از کوهی بالا رفتی‌ اما روی قله حس کردی که از او بی‌ نیاز شدی یادت نرود که آن پایین چقدر به او نیاز داشتی.

****************************************

نبردهاي زندگي هميشه به نفع قويترين ها پايان نمي پذيرد بلكه دير يا زود برد با آن كسي است كه بردن را باور دارد.

****************************************

صاعقه بی وفایی ها بکارت احساسم را در هم دریده است
هیچ پزشکی قانونی را یارای گزارش عمق فاجعه این معصومیت از دست رفته نیست
تا ابد باید با لکۀ ننگ این تجاوز بر باورم سر کنم.......

****************************************

تو از افکار من در شب های بلند و بارانی می پرسی؟من آن شب را با گوش سپردن به ضرب آهنگ باران بر شیشه های پنجره،به صبح رساندم

****************************************

شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند.
دکتر علی شریعتی

****************************************

من آدم
تو حوا
بیا
جهانی دیگر آغاز کنیم!
لبخند بزن
...بگو سیـــــــــــــــــب...!

****************************************

كفش هاي كهنه را دور نيندازيم
شايد دوباره به كوچه هاي قديمي بازگشتيم.....

****************************************

خوشبختی ما در سه جمله است تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی مان را تباه می کنیم
حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا

****************************************

گــر مــن ز می مغانه مـستم هستم
گر کافر و گبر و بت پرستم هستم
هر طایفه ای بمن گــمـانی دارد
من زان خودم چنان که هستم هستم

****************************************

تو خود گفتی که دنیا فدای تو و چشمانت ، تو خود گفتی آبیِِِ آرامشِ دریا فدای نگاهت ، تو خود گفتی سرخی آتشین شقایق ها فدای قلب کوچکت...
حالا از آن حرفهای رنگین اثری نیست و تمام آبی ها و قرمزها برایم رنگ باخته اند ، از تو نیز به خاطر دو رنگ بودنت شکوه ای ندارم ، چون دیگر دنیا برای من بی رنگ است!
 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 16 فروردين 1390 در ساعت 21:59

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا          یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی          سینه مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی          مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی قهر تویی          قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره خورشید تویی خانه ناهید تویی          روضهٔ امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی          آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی          پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی          راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 16 فروردين 1390 در ساعت 21:59

آه که آن صدر سرا می‌ندهد بار مرا          می‌نکند محرم جان محرم اسرار مرا
نغزی و خوبی و فرش آتش تیز نظرش          پرسش همچون شکرش کرد گرفتار مرا
گفت مرا مهر تو کو رنگ تو کو فر تو کو          رنگ کجا ماند و بو ساعت دیدار مرا
غرقه جوی کرمم بنده آن صبحدمم          کان گل خوش بوی کشد جانب گلزار مرا
هر که به جوبار بود جامه بر او بار بود          چند زیانست و گران خرقه و دستار مرا
ملکت و اسباب کز این ماه رخان شکرین          هست به معنی چو بود یار وفادار مرا
دستگه و پیشه تو را دانش و اندیشه تو را          شیر تو را بیشه تو را آهوی تاتار مرا
نیست کند هست کند بی‌دل و بی‌دست کند          باده دهد مست کند ساقی خمار مرا
ای دل قلاش مکن فتنه و پرخاش مکن          شهره مکن فاش مکن بر سر بازار مرا
گر شکند پند مرا زفت کند بند مرا          بر طمع ساختن یار خریدار مرا
بیش مزن دم ز دوی دو دو مگو چون ثنوی          اصل سبب را بطلب بس شد از آثار مرا
 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 16 فروردين 1390 در ساعت 21:58

ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما          چون اشک غمخواران ما در هجر دلداران ما
ای چشم ابر این اشک‌ها می‌ریز همچون مشک‌ها          زیرا که داری رشک‌ها بر ماه رخساران ما
این ابر را گریان نگر وان باغ را خندان نگر          کز لابه و گریه پدر رستند بیماران ما
ابر گران چون داد حق از بهر لب خشکان ما          رطل گران هم حق دهد بهر سبکساران ما
بر خاک و دشت بی‌نوا گوهرفشان کرد آسمان          زین بی‌نوایی می‌کشند از عشق طراران ما
این ابر چون یعقوب من وان گل چو یوسف در چمن          بشکفته روی یوسفان از اشک افشاران ما
یک قطره‌اش گوهر شود یک قطره‌اش عبهر شود          وز مال و نعمت پر شود کف‌های کف خاران ما
باغ و گلستان ملی اشکوفه می‌کردند دی          زیرا که بر ریق از پگه خوردند خماران ما
بربند لب همچون صدف مستی میا در پیش صف          تا بازآیند این طرف از غیب هشیاران ما
 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال سه شنبه 16 فروردين 1390 در ساعت 21:50

ای از ورای پرده‌ها تاب تو تابستان ما          ما را چو تابستان ببر دل گرم تا بستان ما
ای چشم جان را توتیا آخر کجا رفتی بیا          تا آب رحمت برزند از صحن آتشدان ما
تا سبزه گردد شوره‌ها تا روضه گردد گورها          انگور گردد غوره‌ها تا پخته گردد نان ما
ای آفتاب جان و دل ای آفتاب از تو خجل          آخر ببین کاین آب و گل چون بست گرد جان ما
شد خارها گلزارها از عشق رویت بارها          تا صد هزار اقرارها افکند در ایمان ما
ای صورت عشق ابد خوش رو نمودی در جسد          تا ره بری سوی احد جان را از این زندان ما
در دود غم بگشا طرب روزی نما از عین شب          روزی غریب و بوالعجب ای صبح نورافشان ما
گوهر کنی خرمهره را زهره بدری زهره را          سلطان کنی بی‌بهره را شاباش ای سلطان ما
 

 
.:: ::.
 
دلامون
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:47

دلامون سیاه (آبی و قرمز)شدن برای هم تنگ نمی شن

مثل آسمون دیگه زلال و یک رنگ نمی شن

اون که گفت مهربونی تا دنیا دنیاست می مونه

راست می گفت گمون می کرد دلامون از سنگ نمی شن

دل تو امروزی یه قصه دوست داشتن را باور نداره

دل من قدیمی یه عاشق عشقی یه که آخر نداره

روزگاری آدما مثل فرشته پاک بودن

دلاشون برای همدیگه هلاک بودن

قصه داش هاکلابخون بخون تا بدونی

 عاشقای قدیمی عاشق سینه چاک بودن

 
.:: ::.
 
خیلی دلم گرفته
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:47

امشب اشک آسمون مثل اشک چشم من جاری شده

دلامون پر از غمه کارمون نالیدن و زاری شده

آسمون به خاطر من که دلم بشکسته

من به خاطر عزیزی که زدستم رفته

می خواهم امشب تا سحر گریه کنم

وقت رفتن سیل اشکاما ندید

بی خداحافظی از من دل برید

دیگه امیدی نداشت به زندگی

گلش از من بودو از شاخه چکید

******************************************

من مرغکی پر بسته ام از زندگانی خسته ام

خیلی دلم گرفته خیلی دلم گرفته

از گردش این روزگار دارم شکایت بی شمار

عمر و جوونیم رفته خیلی دلم گرفته

چه کنم با دلی که شکسته به دلم کوه غصه نشسته

چه کنم با غریبی قلبم که برام هر دری شده بسته

برم خسته از همه کس خسته از همه جا سر به گریه گذارم

شدم غرق درد و بلا بیش از این به خدا تاب غصه ندارم

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:46

آسمون تو از منم تنها تری           یکی نیست اشک تو را پاک بکنه

یکی نیست گوش بکنه به قصه هات           تا گریبونواسه تو چاک بکنه

سرنوشت من و تو مثل همه          مونس و همده ما درد و غمه 

تا محبت باهامون همسفره          دلمون از تیره ها بی خبره

شادی هیچ وقت نمی یاد سراغمون           مثل مجنون دلمون دربه دره

روی قله های پر غرور کوه           روی جنگلای سبز و پر شکوه

همه جا درد و گناهه  می دونم            آخه همزبون تو تنها منم

تو بگو چه کنم چه کنم؟

 
.:: ::.
 
نه...من دیگر نمی خندم
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:44

نه من دیگر بروی نکسان هرگز نمی خندم
 گر پیمان عشق جاودانی
 با شما معروفه های پست هر جایی نمی بندم
 شما کاینسان در این پهنای محنت گستر ظلمت
 ز قلب آسمان جهل و نادانی
 به دریا و به صحرای امید و عشق بی پایان این ملت
 تگر ذلت و فقر و پریشانی و موهومات می بارید
 شما ،‌کاندر چمن زار بدون آب این دوران توفانی
 بفرمان خدایان طلا ،‌ تخم فساد و یأس می کارید ؟
 شما ، رقاصه های بی سر و بی پا
 که با ساز هوس پرداز و افسونساز بیگانه
 چنین سرمست و بی قید و سراپا زیور و نعمت
 به بام کلبه ی فقر و بروی لاشه ی صد پاره ی زحمت
سحر تا شام می رقصید
 قسم : بر آتش عصیان ایمانی
 که سوزانده است تخم یأس را در عمق قلب آرزومندم
 که من هرگز ، بروی چون شما معروفه های پست هر جایی نمی خندم
 پای می کوبید و می رقصید
 لیکن من ... به چشم خویش می بینم که می لرزید
 می بینم که می لرزید و می ترسید
 از فریاد ظلمت کوب و بیداد افکن مردم
 که در عمق سکوت این شب پر اضطراب و سکت و فانی
 خبر ها دارد از فردای شورانگیز انسانی
 و من ... هر چند مثل سایر رزمندگان راه آزادی
 کنون خاموش ،‌در بندم
 ولی هرگز بروی چون شما غارتگران فکر انسانی نیم خندم

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:44

دلم رنگ شب یلدا گرفته دلم از این دورنگی ها گرفته

من آن خورشید غمگین غروبم که سر بردامن دریا گرفته

نه آغوشی که بر آن رو بیارم نه دامانی که بر آن سر گذارم

نه اشکی تا زچشمانم ببارم نه فریادی که تا از دل بر آرم

ز هر سو روکنم با پای خسته سباهی در کمین من نشسته

بسوزد آه من دامان غم را آه خدایی دارد این قلب شکسته

 
.:: ::.
 
چه صبوری تو!
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:42



دل آدمها که از سنگ نیست از سیمان نیست دل آدمها از شیشه

است و بلور راحت می شکند مثل بلور دل آدمها که محکم نیست

قرص نیست به مویی بند است دل آدمها می گیرد ترک بر می دارد

خالی می شود و می شکند دل آدمها تنگ می شود و تو خوب

می دونی دل آدمها می ترسد و تو خوب می فهمی دل آدمها هزار

تکه می شود و تو می بینی دل هزار انسان هر روز هزار تکه

می شود روزی هزار در هزار تو اما حوصله می کنی هزار تکه های

دل هر هزار انسان را هر روز جمع می کنی بند می زنی و دوباره

می سازی آدم ها دل یکدیگر را می گیرند و آنها را می شکنند تو

دل نمی شکنی اما می سازی دوباره آدمها نمی دانند دلی که به

تو داده شود محکم می شود می شود دلی شیشه ای که هرگز

نمی شکند هزاران سال است که آدمها دل یکدیگر را می شکنند

هزاران سال است که زمین پر می شود از تکه های بلورین و هزاران

سال است که تو می بینی می دانی می فهمی و می سازی

چه صبوری تو 

 
.:: ::.
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال دو شنبه 15 فروردين 1390 در ساعت 18:41

گاهی وقت ها قلم هم برای تو ناز می کند و دیگر برای رساندن

گله هایت قاصدی را نمی یابی و آن گاه است که چشمانت را

گواهی بر بی وفایی قلم میکنی و شاید هم دلت و شاید هم

بی وفایی روزگار !

چشمانم ببارید ! که روزگار ٬ روزگار بی وفایی است و من چه کودکانه

 قلم را بهانه میکنم . من در راه گلایه هایم هیچگاه از هیچ گله داری

کم نمی آورم ! دلکده ی من فقط گله میکند ... چون روزگار٬روزگار گله

 است .من از آسمان گله میکنم ٬ از زمین و زمان گله میکنم و بگذارید

 در یک جمله خیلی صریح بگویم  من از همه گله میکنم و از تو ...

من  از من زیاد گله میکنم ٬ میگویی چرا ؟!

- به خاطر این همه گلایه که دارم از من گله میکنم !

دلم ٬ دلی گله دار است .

روزگار! به گوش باش ... من روزی در دادگاه هستی از تو شکایت

میکنم ... !!!

 
.:: ::.
 
عناوین آخرین مطالب بلاگ من


صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 45 صفحه بعد

 
 
 

  .:: Design By : Afshin Zehtab ::.